صفحه اصلی > اقتصادی و اجتماعی : در جستجوی هلن از بروجن تا نیویورک (قسمت چهارم)

در جستجوی هلن از بروجن تا نیویورک (قسمت چهارم)

در جستجوی هلن از بروجن تا نیویورک (قسمت 4)

تالیف : عباس بحرینی بروجنی

وی نرخ اجناس آن زمان را که به نظر فوق العاده گران بوده وشاید برای ماتصورش امکان پذیر نباشد این چنین بیان کرده است.

گندم یک ریال، جو ، سه من یک ریال، قند یک من 12 ریال، شیره یک من ،یک ریال، هیزم سه بار، یک ریال، چای یک من ، سه تومان، کاه پنج من، یک ریال،روغن ، هشت تومان، گوشت دو تومان، ذغال ، هشت قِران.

وی می نویسد که چنان گرانی سخت فشار آورد که یکی از همسایگان حقیر مریض بود ، دکتر از برای او طبابت کرد که باید عجالتاً ، روزی ده مثقال نان گندم یومیه او باشد، وتمام لردجان (لردگان فعلی) را تفحص کردند وگندم ونان وآرد یافت نشد.!!!

وی در قسمتی دیگر از کتابش از امراض سینه (شاید منظورش بیماری سل بوده است) وآبله می نویسد که آبله طغیان نمود وبه قدری اطفال از بین برد که گویا خلق عالم تولید مثل نداشته اند وخانه ای نبود که بابت این مرض افسرده نباشد.

مرا به وصل چه حاجت ، اسیر هجرانم  / فِراغ وداغ غمت می نشست بر جانم

خوشم در آتش عشقت که همچو پروانه/ به دور شمع رُخت اگراز اوخندانم

مثال بلبل شوریده همچو من به چمن / غریق وصل توئی من قرین هجرانم

کجاست هم نفسی تا که شرح قصه دهم/ که خادما زغم دوریت پریشانم

وی در بخش دیگری از کتاب خاطرات خود که مربوط به سال 1337 ه.ق است می نویسد:

شخصی قصاب می گوید: آن زمان بابت گرانی کاه ، گاو بسیار ذبح می نمودندوکاه یک من دو تومان بود. چون ذبح گاو می شد خون اورا چنان می گرفتند که بسیار جنگ ها بالای خون او می شد وچون شکم اوررا چاک زده که سیراب او باشد اطفال مثل مرغی که دانه بچیند گردش کرده شاید یک دانه جو یا گندم یافت شود واستخوان های ساتورزده را مثل نبات می چیدند. چه بگویم ای عزیزان شنیدن کی بود مانند دیدن. لیکن در این زمان باغ واشجار هم در بروجن یافت نمی شد که از برگ های آن مردم قوتی به دست آورند وهرگاه خیال گردش گاه گاهی به سرمان باشد بجز کنار بیشه ها ورود ها جایی دگر نداریم اما مژده می دهم کسانی را که بعد هات با درشکه وچرخ در خیابان ها گردش دارند یادی از ما داشته باشند که حسرت این طور اشجار وسبزه ها را بسیار داشتیم ودر بروجن قسمت ما نشد. لیکن دوستان به هوای ما باشند.

بسی تیر و دیماه و   اردیبهشت

بیاید که ما خاک باشیم وخشت

وی از بیماری طاعون در آن زمان می نوسید که:

شخصی از تجار ثروتمند را پسری بسیار قابل وبا کفایت بود که به منزله چشمان او بود اول صبح طاعون گرفته وبه فرجه دو ساعت طول کشیده ودنیا را وداع نمود. بنای شیون را گذاشتند وهنوز از عزا فارغ نشده بودند که خود حاجی مریض شد واو را هم فردای آنروز به خاک سپردند. هنوز کفن او خشک نشده بود که صبیه او هم دچار شد وروز دگر مادر ودخترش مریض شده وآنها هم به دیار باقی شتافتند.

…وخوشا به حال کسانی که در ملک عدم بودند وندیدند ناملایمات این زمان را.

چه گویم که ناگفتنم بهتر است

زبان در دهان پاسبان سر است

دکتر ابوالقاسم بختیار

دکتر ابوالقاسم بختیار (۱۲۵۰- ۱۳۴۹ هجری شمسی)پدرش جعفرقلى خان ازسلسلسه خوانین بختیاری، مرد فقیری بود که از او چیزى جز یک خرقه و کاسه درویشى برایش به جا نمانده بود.(برخی سایت ها نام پدر اورا حاجی حسن‌خان بختیاری گفته اند). درپنج سالگى به مکتب خانه رفت.(در برخی منابع از جمله کتاب وزین ، بروجن ، نامی به بلندای تاریخ تالیف شهناز بیگی بروجنی آمده است که در ده سالگی مکتب خانه را ترک نموده است) ابتدا به سختی زندگی می گذراند. در نوجوانی به مشاغل گوناگونی از جمله فروشندگی ، کفاشی ، مغازه داری ، دوره گردی در کوهستان های بختیاری روی آورد. (در برخی سایت ها آمده است که ) پدرش روحانی شهر بروجن بود، وی هفتمین فرزند خانواده بود و مادرش هنگام به دنیا آوردن وی از دنیا رفته بود.

ابوالقاسم بختیار در جوانی

ابوالقاسم با پدرش زندگی را آغاز نمود و هنگامی که ۶ ساله بود پدر خود را نیز از دست داد. مختصر وسایلی که از پدر برایش مانده بود بابت مانده حساب‌های پدر به عمویش داد و از ایشان خواست تا برایش کاری پیدا کند تا بتواند از عهده هزینه‌های زندگی خود برآید. عموی ایشان مسئولیت تامین هزینه‌های همسر و فرزندانش را به عهده داشت و به سختی می‌توانست هزینه‌های ایشان را تأمین نماید و از طرفی نگران ابوالقاسم هم بود. ابوالقاسم از این مهم با خبر بود و دلش نمی خواست سربار ایشان باشد و به دنبال آن بود که روی پای خود بایستد. یکی از افرادی که ابوالقاسم در زندگی، ایشان را به نیکی یاد می نمود، همسر دوم پدرشان بود (شهربانو) وی را مجبور می‌کرد تا هم درس بخواند و هم کار کند. وی در 5 سالگی وارد مکتب خانه شد استعداد سرشار اما نهفته وی و علاقه اش به دانش او را به معلمی و مکتب داری سوق داد و بیشتر جوانیش را در کسوت معلمی سپری کرد. ابوالقاسم با تلاش، کوشش و پشتکار و استقامت در مقابل ناملایمات زندگی رفته رفته از شاگردی به معلمی رسید. یکی از روزها همسر یکی از خوانین بزرگ بختیاری (ملقب به بی بی) که در سفر بوده و در بروجن اطراق نمودند، برای نوشتن نامه به‌دنبال کسی بودند که ابوالقاسم را به ایشان معرفی نمودند و بی بی فرمودند به دنبال ایشان بفرستید و پس از ساعتی ابوالقاسم نزد بی بی آمد و نامه مورد نظر ایشان را نوشت. بی بی که از معلومات ایشان خوشش آمده بود به او پیشنهاد کار و تعلیم و تعلم فرزندان خود را داد و ابوالقاسم نیز پذیرفت. ابوالقاسم از سال ۱۲۸۵-۱۲۸۹ به شلمزار، استان چهارمحال بختیاری رفته و مسئولیت تعلیم و تعلم فرزندان خان را به عهده گرفت. سپس عازم اصفهان شد ، مدتی در این شهر بسر برد. در وجود ابوالقاسم نیروئی برای جستجو و مطالعه جهت پیشرفت وجود داشت، که منجر به این شد تا از محدوده بروجن پا فراتر گذارده و به اصفهان و سپس تهران نقل مکان نماید. مدتی در اصفهان بود، تا با بی بی ماه بیگم بختیاری همسر مرتضی‌قلی خان صمصام آخرین ایلخانی بختیاری آشنا شدند. مسئولیت تعلیم و تربیت فرزندان مرتضی قلی خان صمصام به ابوالقاسم سپرده شد و این گام بلندی بود برای بروزرسانی معلومات ابوالقاسم و از طرف دیگر آشنائی با کالج آمریکائی‌های (البرز) که مدیریت آن به عهده دکتر ساموئل مارتین جردن بود.

پایگاه خبری سریر ایران https://eitaa.com/nursech

 

سریر ایران

پست های مرتبط

چرا می گوییم از شیر آب خوردیم

چرا می گوییم از شیر آب خوردیم جمعیت تهران تا زمان «آقا…

۱۲ فروردین ۱۴۰۳

در جستجوی هلن ، از بروجن تا نیویورک(قسمت دهم)

در جستجوی هلن ، از بروجن تا نیویورک(قسمت دهم) تالیف : عباس…

۶ فروردین ۱۴۰۳

در جستجوی هلن ، از بروجن تا نیویورک(قسمت نهم)

در جستجوی هلن ، از بروجن تا نیویورک تالیف: عباس بحرینی بروجنی…

۲۰ اسفند ۱۴۰۲

دیدگاهتان را بنویسید